123-استخربزرگ

ساخت وبلاگ

ديشب خواب ديدم همراه با ظاهرا خانواده در استخري شنا ميكرديم. زمان شب هنگام بود و ميخواستند آنجا را ببندند و ما كه داخل استخر بوديم طول استخر را گذرانديم و از چندساختمان گذشتيم تا از قسمتي كه مثلا براي خروج بود خارج شويم من منتظر بقيه بودم ماشين ديگري كه نورش در چشمان من خورد از جلوي من به سمتي ديگر پيچيد راننده اش فردي بود سيبيلو. ضمنا هيچكدام از همراهانم را نميديدم فقط آنها را حس ميكردم.

+ نوشته شده در  دوشنبه یکم آذر ۱۳۹۵ساعت 14:7  توسط محمد  | 
خوابهاورویاهای یک آدم معمولی درشبهای تار...
ما را در سایت خوابهاورویاهای یک آدم معمولی درشبهای تار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6madamy8 بازدید : 153 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1396 ساعت: 16:34