دیشب خواب دیدم در خانه ای هستم که هال وسط و دورش اتاقها بودند . خانه آشنا بود . پشت میز تو هال نشسته بودم . خواهرم که تازه پیداش کرده بودم کنارم نشسته بود روی صندلی کناری . داشت از شوهرش جدا میشد . شوهرش بعد از جدایی داشت میرفت خارج . بهش گفتم فقط وطن رو فراموش نکن . دو تا چمدون داشت . یکیش سفید و خیلی قشنگ بود . صدای شوهر خواهر دیگرم از اتاق کناری میامد بخوانید, ...ادامه مطلب
دیشب خواب دیدم جایی هستم مثل اقامتگاهی بالای کوه یا امامزاده ای که نرده داشت و در شیب صخره ای هشتاد درجه . چیزهایی دستم بود که از صخره افتاد پایین خواهر کوچیکه جستی زد ( دو پرش ) (با چادر و چاق)داشتم فکر میکردم چطور میخواد بیاد بالا ... بخوانید, ...ادامه مطلب